سر چه سنجد که هوش می بشود
سر چه سنجد که هوش می بشود
سر چه سنجد که هوش می بشود
تن چه ارزد که توش می بشود
تن چه ارزد که توش می بشود
تن چه ارزد که توش می بشود
دلم از خون چه خم به جوش آمد
دلم از خون چه خم به جوش آمد
دلم از خون چه خم به جوش آمد
جان چو کف زد به دوش می بشود
جان چو کف زد به دوش می بشود
جان چو کف زد به دوش می بشود
منم آن بید سوخته که به من
منم آن بید سوخته که به من
منم آن بید سوخته که به من
دیده راوق فروش می بشود
دیده راوق فروش می بشود
دیده راوق فروش می بشود
چون گریزد دل از بلا؟ که جهان
چون گریزد دل از بلا؟ که جهان
چون گریزد دل از بلا؟ که جهان
بر دلم تخته پوش می بشود
بر دلم تخته پوش می بشود
بر دلم تخته پوش می بشود
من ز گریه نه ام خموش ولیک
من ز گریه نه ام خموش ولیک
من ز گریه نه ام خموش ولیک
مرغ جانم خموش می بشود
مرغ جانم خموش می بشود
مرغ جانم خموش می بشود
ساقی غم که جام جام دهد
ساقی غم که جام جام دهد
ساقی غم که جام جام دهد
عمر در نوش نوش می بشود
عمر در نوش نوش می بشود
عمر در نوش نوش می بشود
بختم آوخ که طفل گرینده است
بختم آوخ که طفل گرینده است
بختم آوخ که طفل گرینده است
که به هر لحظه زوش می بشود
که به هر لحظه زوش می بشود
که به هر لحظه زوش می بشود
طفل بد را که گریهٔ تلخ است
طفل بد را که گریهٔ تلخ است
طفل بد را که گریهٔ تلخ است
به که در خواب نوش می بشود
به که در خواب نوش می بشود
به که در خواب نوش می بشود
خواب آشفته دیده بودم دوش
خواب آشفته دیده بودم دوش
خواب آشفته دیده بودم دوش
حالم امشب چو دوش می بشود
حالم امشب چو دوش می بشود
حالم امشب چو دوش می بشود
دلم از راه گوش بیرون شد
دلم از راه گوش بیرون شد
دلم از راه گوش بیرون شد
بیم آن بد که هوش می بشود
بیم آن بد که هوش می بشود
بیم آن بد که هوش می بشود
نه به دل بودم این سخن نه به گوش
نه به دل بودم این سخن نه به گوش
نه به دل بودم این سخن نه به گوش
که دل از راه گوش می بشود
که دل از راه گوش می بشود
که دل از راه گوش می بشود
آه کز مردان امام شهاب
آه کز مردان امام شهاب
آه کز مردان امام شهاب
آه من سخت کوش می بشود
آه من سخت کوش می بشود
آه من سخت کوش می بشود
ای دریغ ای دریغ چندان رفت
ای دریغ ای دریغ چندان رفت
ای دریغ ای دریغ چندان رفت
کآسمان پرخروش می بشود
کآسمان پرخروش می بشود
کآسمان پرخروش می بشود
تف آه از دلم سرشته به خون
تف آه از دلم سرشته به خون
تف آه از دلم سرشته به خون
سبحه سوز سروش می بشود
سبحه سوز سروش می بشود
سبحه سوز سروش می بشود
به وفاتش امام انجم را
به وفاتش امام انجم را
به وفاتش امام انجم را
ردی زر ز دوش می بشود
ردی زر ز دوش می بشود
ردی زر ز دوش می بشود
داغ بر دل زیاد خاقانی
داغ بر دل زیاد خاقانی
داغ بر دل زیاد خاقانی
گر ز دل یاد اوش می بشود
گر ز دل یاد اوش می بشود
گر ز دل یاد اوش می بشود